دانــــــلـود تــوحـــــــــید

مـــــرکز دانلود اهـل سنــــت بلـــوچستـــان

 

 

اذیت و آزار قریش بر رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و یارانش، موازی با گسترش دعوت اسلام در مکه، افزایش یافت و به نهایت خشونت بر ضد مسلمانان و به‌ویژه مسلمانان ضعیف و بی‌کس رسید.

 

قریشیان، آزار و شکنجه‌ی مسلمانان را شدید و سخت کردند تا بلکه اهل اسلام را از عقیده و ایمانشان برگردانند و آنان را مایه‌ی عبرت دیگران قرار دهند و در عین حال بتوانند آتش خشم و کینه‌ای را که از اسلام و مسلمانان، به دل داشتند و آزارشان می‌داد، فروخوابانند.

بلال(رضی الله عنه)، یکی از همین مستضعفان بود که به شدت شکنجه می‌شد. او، هیچ پشتیبان و عشیره‌ای نداشت که از او حمایت کند و به دفاع از وی شمشیر بکشد. افرادی چون بلال(رضی الله عنه)، در جامعه‌ی جاهلی مکه، هیچ عددی محسوب نمی‌شدند و تنها حق و بهره‌ای که از زندگی داشتند، این بود که بیگاری کنند، اطاعت نمایند و مانند کالا و شتر، خرید و فروش شوند.

 

بنابراین در چنان جامعه‌ای داشتن نظر، اندیشه، دعوت و یا پیوستگی به یک مکتب و جریان، برای بردگان بینوا، جرم بزرگی بود. آن هم پیوستگی و ارتباط با دعوتی که جامعه‌ی مکه را تکان داده و زیرساخت‌های فکری و باورهای کهن مردمش را زیر سؤال برده بود. دعوت جدید، جوانان زیادی را جذب خود کرده و آنان را رویاروی باورها و آداب و رسوم میراثی پدرانشان قرار داده بود. دعوت جدید، قلب این غلام به ظاهر بی‌چیز و ناچیز را تسخیر نمود و او را در پهنه‌ی زندگی، انسانی چون سایر افراد به شمار آورد. (1)

 

مفاهیم ایمان، در اعماق وجود بلال(رضی الله عنه) نفوذ کرد و پس از مسلمان شدن وی و گرایش به دین جدید و پذیرش دعوت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله وسلم) و پیوستن به سایر برادران دینی‌اش در قافله‌ی بزرگ دعوت، سر برآورد.

 

امیه بن خلف که مالک بلال(رضی الله عنه) بود، گاهی با تطمیع و گاهی با تهدید، در صدد آن برآمد که بلال(رضی الله عنه) را از راهی که در پیش گرفته بود، منحرف کند؛ اما وقتی که دید بلال(رضی الله عنه) بیش از تصورش سمج و استوار است و به کفر و جاهلیت باز نمی‌گردد، بر او خشم گرفت و او را بی‌آن‌که یک شبانه‌روز، آب و غذا بدهد، به صحرا برد و در زیر تابش سوزان آفتاب نیم‌روزی، به پشت بر روی ریگ‌های داغ انداخت و به دیگر غلامانش دستور داد که سنگ بزرگی، روی سینه‌ی بلال(رضی الله عنه) بگذارند.

 

دست‌های بلال را بستند و سنگ بزرگی، رویش نهادند. امیه بن خلف به بلال(رضی الله عنه) گفت:

 

«یا همین‌طور می‌میری و یا به محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، کافر می‌شوی و لات و عزی را می‌پرستی.» اما بلال(رضی الله عنه)، ثابت و استوار، احد احد می‌گفت. او، از عمق وجودش می‌گفت: «خدا، یکی است؛ خدا، یکی است.» امیه بن خلف، مدتی بلال(رضی الله عنه) را به همین طرز وحشتناک، شکنجه داد (2)

 

تا این‌که ابوبکر صدیق(رضی الله عنه)، به محل شکنجه‌ی بلال(رضی الله عنه) رفت و به امیه گفت:

 

«از خدا نمی‌ترسی که این بینوا را این‌چنین شکنجه می‌کنی؟! تا کی می‌خواهی به این کار ادامه دهی؟» امیه گفت: «تو، خودت او را خراب کردی و به این روز انداختی؛ اگر راست می‌گویی نجاتش بده.» ابوبکر(رضی الله عنه) فرمود: «باشد؛ این کار را می‌کنم. غلام سیاهی دارم که بر دین توست و از بلال(رضی الله عنه)، قوی‌تر است. او را به جای بلال(رضی الله عنه) به تو می‌دهم» .

 

امیه نیز پذیرفت و ابوبکر(رضی الله عنه)، غلامش را به امیه داد و بلال(رضی الله عنه) را از او گرفت و آزاد کرد.(3)

 

به روایت دیگری ابوبکر صدیق(رضی الله عنه)، بلال(رضی الله عنه) را به چهل اوقیه طلا خرید. (4) به‌راستی بلال(رضی الله عنه) چقدر استوار و شکیبا بود! او، با صدق و اخلاص مسلمان شد و قلب پاکی داشت؛

 

صبر و شکیبایی بلال(رضی الله عنه)، او را در برابر آزار و شکنجه‌ی کفار، تسلیم‌ناپذیر کرد و خشم و عصبانیت کافران را برانگیخت. بلال(رضی الله عنه)، در برابر کفار پایداری کرد و هرگز با آنان کنار نیامد و دست از توحید و اسلام برنداشت؛ بلکه همواره با تمام تاب و توانش، بانگ توحید بر زبان داشت و در راه خدا چنان استقامتی کرد که به سرشکستگی کافران انجامید. (5)

 

قطعاً در پسِ هر سختی و مشقتی، راحتی و گشایشی هست؛ بلال(رضی الله عنه)، از آزار و شکنجه‌ی کفار و از بند بردگی رهایی یافت و مانده‌ی عمرش را در کنار رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، سپری کرد.

 

ابوبکر صدیق(رضی الله عنه )، استراتژی آزاد کردن بردگان مسلمان و تحت شکنجه را دنبال کرد و این رویه را به عنوان یک برنامه‌ی منظم و هدفمند اسلامی به منظور مقاومت در برابر شکنجه‌گری‌ها و خشونت‌های کفار، ادامه داد و بدین‌سان، دعوت اسلامی، مورد حمایت و پشتیبانی مالی و انسانی قرار گرفت. ابوبکر(رضی الله عنه)، بردگان مسلمان اعم از زن و مرد را خریداری و آزاد می‌کرد. از آن دست مسلمانانی که توسط ابوبکر(رضی الله عنه)، آزاد شدند، می‌توان به این افراد اشاره کرد:

 

عامر بن فهیره که در جنگ‌های بدر و احد نیز حضور یافت و در بئرمعونه به شهادت رسید.

 

ام‌عبیس. زنیره که هنگام آزادیش نابینا شد و کفار مکه گفتند: او، به گرفت و عذاب لات و عزی، گرفتار شده که بینایی‌اش را از دست داده است. زنیره رضی الله عنها گفت: «به خدا سوگند، آنان دروغ می‌گویند؛ چراکه لات و عزی نه می‌توانند به کسی ضرری برسانند و نه نفعی.» خدای متعال، بینایی زنیره رضی الله عنها را دوباره به او بازگردانید.(6)

 

نهدیه و دخترش که کنیزان زنی از بنی‌عبدالدار بودند؛ آن زن، نهدیه و دخترش را به آرد کردن گندم و گرداندن آسیاب دستی واداشته بود و می‌گفت: «به خدا که هرگز شما را آزاد نمی‌کنم » .

 

ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) با دیدن این صحنه و شنیدن قسم آن زن، فرمود: «تو، آخرش سوگندت را می‌شکنی.» زن گفت: «اگر راست می‌گویی، خودت این کار را بکن و این دو را آزاد نما که خودِ تو، آنان را خراب کرده‌ای».

 

ابوبکر(رضی الله عنه) فرمود: «هر دو را به چند می‌فروشی؟» آن زن، قیمتی تعیین کرد. ابوبکرصدیق(رضی الله عنه) نیز پذیرفت و فرمود: «آن دو را گرفتم و آن‌ها، پس از این آزاد هستند.» و سپس رو به نهدیه و دخترش کرد و گفت: «آرد و گندم این زن را به خودش بدهید».

 

نهدیه و دخترش پرسیدند: «آیا پس از اتمام کار، چنین کنیم؟» ابوبکر(رضی الله عنه) فرمود: «هر طور که می‌خواهید.» (7)

 

اندکی تأمل در این ماجرا، به ما نشان می‌دهد که اسلام، چگونه میان ابوبکر(رضی الله عنه) و آن دو کنیز، برابری ایجاد می‌کند تا آن‌ها، به‌گونه‌ای با ابوبکر(رضی الله عنه) صحبت کنند که شریکی، با شریکش سخن می‌گوید و اصلاً در گفتگوی میان آن‌ها، رابطه و مسایل آقایی و نوکری معنا ندارد.
ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) نیز با وجود آن‌همه بزرگی و مقام و با آن‌که نسبت به آنان خوبی کرده و آزادشان نموده، بی‌هیچ منتی به سخنانشان گوش سپرد. همین‌طور اسلام، نهدیه و دخترش را به چنان اخلاقی آراسته کرد که با وجودی که می‌توانستند گندم های آن زن را بگذارند و دست از کار بکشند، باز هم کارشان را نه به عنوان یک وظیفه که از روی لطف و احسان، ادامه دادند تا گندم‌ها و آردهای آن زن، خوراک حیوانات و پرندگان نشود و یا باد، آن را نبرد. (8)

 

یک بار ابوبکر صدیق(رضی الله عنه)، کنیزی از بنی‌مؤمل از قبیله‌ی عدی بن کعب را دید که توسط عمر بن خطاب شکنجه می‌شد تا از اسلام برگردد. در آن زمان که عمر(رضی الله عنه)، هنوز مسلمان نشده بود، آن کنیز را به حدی زد که خودش خسته شد و گفت: «پوزش می‌خواهم که خسته شدم و دیگر نمی‌توانم ادبت کنم!» آن کنیز مسلمان گفت: «خداوند، با تو نیز چنین کند.» ابوبکر(رضی الله عنه)، این صحنه را دید، کنیز مسلمان را خرید و آزادش نمود (9).

 

ابوبکر(رضی الله عنه)، غلامان و کنیزان زیادی در راه اسلام آزاد کرد. او، شیخ اسلام و بزرگ‌مرد امت بود و درمیان قومش چنین شناخته شده بود که: به نداران و بینوایان کمک می‌کند؛ با خویشاوندان، رابطه‌ی خویشی دارد؛ ناتوانان و یتیتمان را سرپرستی می‌کند؛ مهمان‌نواز است و در سختی‌ها، یاور بلازدگان.

 

بله، ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) در دوران جاهلیت نیز در گناه آشکاری غوطه‌ور نشد. او، آن‌چنان مهربان بود که همه، دوستش داشتند. از قلب ابوبکر(رضی الله عنه) بر ضعیفان و بردگان، مهر و محبت می‌بارید؛ وی، بخش زیادی از ثروتش را برای آزادی بردگان، هزینه کرد و آنان را در راه خدا و به خاطر خدا، آزاد نمود. البته زمانی که ابوبکر(رضی الله عنه)، چنین کارهای بزرگ و سترگی می‌کرد، هنوز حکم و یا ترغیبی اسلامی در مورد آزاد کردن بردگان نازل نشده بود که به آزاد کردن برده‌ها، فرابخواند و به پاداش زیادی برای انجام چنین کاری نوید بدهد. (10)

 

در مکه، کسی همانند ابوبکر(رضی الله عنه) که مالش را برای مستضعفان هزینه کند، به ندرت پیدا می‌شد و یا اصلاً یافت نمی‌شد. مستضعفان، در نگاه و باور ابوبکر(رضی الله عنه)، برادران دینی او بودند و ابوبکر(رضی الله عنه) کاملاً باور داشت که مؤمنان مستضعف، از تمام مشرکان و سرکشان زمین، بهترند. ابوبکر(رضی الله عنه) می‌دانست که وجود همین عناصر مؤمن و ظاهراً ضعیف است که دولت توحید را شکل می‌دهد و تمدن باشکوه اسلام را به‌وجود می‌آورد. (11)

 

ابوبکر صدیق(رضی الله عنه)، این رویه را خالصانه در پیش گرفت و هرگز به دنبال جاه و دنیا نبود و نمی‌خواست که مورد تعریف و تمجید دیگران قرار بگیرد؛ او، تنها خواهان رضایت و خشنودی خدای متعال بود.

 

یک بار پدر ابوبکر، به او گفت: «من، تو را می‌بینم که با پولت برده‌های ضعیف را آزاد می‌کنی؛ تو که قصد آزاد کردن برده‌ها را داری، برده‌های قوی و نیرومند را آزاد کن تا به وقت نیاز، از تو دفاع کنند و به دردت بخورند».

 

ابوبکر(رضی الله عنه) فرمود: «پدر! من، هرچه می‌کنم، فقط برای رضای خدای متعال است و بس»

 

بنابراین جای شگفت و تعجب نیست که خدای متعال، در قرآن، آیاتی درباره‌ی ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) فرو فرستاد که تا قیامت، تلاوت می‌شود:

 

{فَأَمَّا مَن أَعْطَى وَاتَّقَى (5) وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى(6) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى (7) ‏ وَأَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَى ‏ (8) وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَى (9) ‏ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى (10) وَمَا یُغْنِی عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى (11) إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَى (12) وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَالْأُولَى (13) فَأَنذَرْتُکُمْ نَاراً تَلَظَّى (14) لَا یَصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى (15) الَّذِی کَذَّبَ وَتَوَلَّى (16) وَسَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى (17) الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّى (18) وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تُجْزَى (19) إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى (20) وَلَسَوْفَ یَرْضَى} [لیل: 5-21]

 

یعنی:

 

«کسی که (در راه خدا، دارایی خود را) بذل و بخشش کند و پرهیزکاری پیشه نماید و خوب و خوبی را تصدیق کند، پس او را (به انجام نیکی‌ها، موفق می‌کنیم و) آماده‌ و مهیای رفاه و آسایش می‌گردانیم و اما کسی که بخل ورزد و خود را ( از توفیق خدا و پاداش الهی در دنیا و آخرت) بی‌نیاز بپندارد و پاداش خوب و خوبی را قبول نداشته باشد، او را مهیای سختی و مشقت می‌کنیم (و در زندگی دنیا یا آخرت، به سختی و عذاب دچار می‌نماییم.) آن هنگام که (به قبر یا دوزخ) سقوط کند، ثروتش، هیچ سودی به حالش ندارد. قطعاً نشان دادن(راه هدایت و ضلالت) بر عهده‌ی ما است و همین‌طور آخرت و دنیا، از آنِ ما می‌باشد. من، شما را از آتشی بیم می‌دهم که زبانه می‌کشد و تنها بدبخت‌ترین انسان‌ها به آن داخل می‌شود و می‌سوزد؛ همان کسی که (حقیقت را) تکذیب می‌کند و (به آیات و دین خدا)پشت می‌نماید. و اما پرهیزکاترین انسان‌ها از آن آتش شعله‌ور، دور داشته می‌شود؛ همان کسی که ثروتش را (در راه خدا) در حالی می‌دهد که خود را تزکیه و پاک می‌دارد. او، کسی است که هیچ کس، بر او نعمت و حقی ندارد (که این شخص پرهیزکار را بر آن دارد تا به او بذل و بخشش کند و بدین‌وسیله)سپاس گفته (و پاسخ حق او داده) شود. بلکه هدف او فقط جلب رضای پروردگار بلندمرتبه‌اش می‌باشد که قطعاً (خداوند نیز با کارهای نیکی که چنین بنده‌ای کرده،)راضی خواهد شد».

 

ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) بیش از همه، اموالش را در راه‌هایی صرف می‌کرد که خشنودی خدا و رسولش را در پی داشت. این مسؤولیت‌پذیری همه‌جانبه درمیان مسلمانان صدر اسلام، مایه‌ی تمام نیکی‌ها بود.

 

بردگان و غلامان که پیش از ظهور و پذیرش اسلام، از معمولی‌ترین حقوق انسانی محروم بودند، با پذیرش اسلام و به برکت اسلام، از حق داشتن عقیده و اندیشه، برخوردار شدند و به خاطر دفاع از افکار و عقایدشان، رویاروی دیگران قرار گرفته و بلکه در راه عقیده، جهاد و مبارزه نمودند.

 

اقدام ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) برای خریداری و آزاد کردن برده‌ها، دلیل و نشانه‌ی عظمت این دین و جایگاه آن در وجود آن بزرگوار می‌باشد که او را بر آن داشت تا بدین اندازه از وجود و دارایی خود برای دین، مایه بگذارد.

 

اینک مسلمانان، به‌شدت نیازمند احیای این ارزش‌ها و احساسات ارزشمند هستند تا هم‌زیستی و پیوند اجتماعی آنان بهبود یابد و شعور غم‌خوارگی و پشتیبانی از یکدیگر درمیان آن‌ها به جایی برسد که ایشان را برای رویارویی همه‌جانبه با دسیسه‌های گسترده‌ی دشمنان که به منظور براندازی عقیده و دین مسلمانان، می‌کوشند، بیش از پیش آماده سازد.



 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی